شما مجاز به دسترسی به این صفحه نیستید.
این موضوع که همواره تمامی انسان ها در هر شغل و مقامی باید به فکر بروز کردن و بهبود دادن مهارت های فردی و استعدادهایشان باشند مسئله ای اجتناب ناپذیر است، پس طبیعی است که فردی قصد قدم گذاشتن در صنعت کارآفرینی را دارد و کسب و کار کوچکی را بوجود اورده است و قصد مدیریت آن را دارد،ملزوم است که یادگیری مهارت ها و استعدادهای مورد نیاز برای کارآفرینی و و توسعه ان هارا در اولویت کار خود قرار دهد.
در ادامه این بحث مهارت های مورد نیاز برای تبدیل شدن به یک کارآفرین خوب را برای شما توضیح خواهیم داد.
برای مدیریت یک کسب کار چه کوچک باشد چه بزرگ،نیاز به برنامه ریزی مسائل بسیار مختلفی هست تا کارها طبق روال پیش برود و مشکلی بوجود نیاید.
مثلا برنامه ریزی اهداف بلند مدت و کوتاه مدت،برنامه ریزی برای تامین سرمایه و منبع مالی،برنامه ریزی برای رشد و توسعه کارمندان و منابع انسانی و …
در تجارت هایی که بزرگ باشند و اسم و رسمی داشته باشند،دپارتمان های مختلف آن سازمان و مدیرهای آنها به شکلی این برنامه ریزی هارا در مسائل مرتبط با بخش خودشان انجام میدهند و نقش مدیریت ارشد در واقع بررسی و تلاش برای هماهنگی و همسوی برنامه های تمام دپارتمان ها است.
مهارت ریسک کردن به طور معمول با واژه ریسک پذیری اشتباه گرفته میشود.ریسک پذیری در حقیقت یک صفت شخصیتی است اما ریسک کرن یک مهارت می باشد که هر فرد میتواند با توجه به نیاز خود آن را بیاموزد و در مورد آن تمرین و مطالعه کند.
ماهیت ریسک کردن به معنای دست زدن به اقداماتی است که برای دستیابی به هدف یا خواسته مان انجام میدهیم در شرایطی که میدانیم این اقدام ممکن است برایمان ضررها و پیامد های منفی ای داشته باشد،پس در مجموع ریسک کردن به معنای پیدا کردن فرصت های جدید،بررسی پیامدهای ممکن و ارزیابی تبعات منفی با مثبت و در نهایت تصمیم گیری برای انجام دادن یا ندادن است.
تعارض در مفهوم لغوی یک کلمه عربی است که به معنای “همسو نبودن ” و یا “دشمنی داشتن” اشاره دارد.
تعارض یک فرآیند دارد و آغاز این فرآیند از زمانی است که یک موضوع مهم که یکی از طرفین به ان اهمیت میدهد اما تصور کند که طرف مقابل ممکن است روی ان موضوع اثر منفی بگذارد، یعنی یکی از طرفین به مسائلی عقیده دارد که طرف دیگر آن هارا باور ندارد و این مسئله فارغ از مفهوم اصلی یک موضوع است و به برداشت و درک شخصی هر فرد از یک مسئله بستگی دارد و به محض این که احساس کند مانعی بر سرراه او قرار دارد میتوان گفت تعارض بوجود آمده است. در مدیریت یک کسب و کار و بیزنس مدیریت این تعارض ها در محیط کار اهمیت بالایی دارد.
در یک محیط کار حرفه ای مهارت مذاکره داشتن بسیار مهم است زیرا به شکل روزمره ممکن است موضوع هایی پیش بیاید که نیاز به گفتگو و حل شدن داشته باشند مثلا مذاکره با مشتریان، مذاکره با کارمندان و همکاران، مذاکره با توزیع کنندگان و یا سازمان تامین کننده که این ها فقط بخشی از مذاکره های مورد نیاز هستند و اگر مهارت مورد نیاز برای انجام این کار در شخص مدیر وجود نداشته باشد ممکن است یک صحبت کاری ساده به علت برخورد هیجانی و بیش از حد جدی فضای مذاکره را به بحث و درگیری منجر کند.
بحران و مشکلات در تمام بیزنس ها کسب و کارها بوجود می آید اما مسئله مدیریت این بحران ها در کسب و کارهای نوپا و کوچک اهمیت بسیار بیشتری دارند، زیرا مانند مثال قدیمی که میگفتند در خانه ی مورچه، شبنمی طوفان است؛ ایجاد مشکل و بحران در بیزنس هایی که پایه های سستی دارند پتانسیل ایجاد تخریبات بالایی دارد.
بیزنس های رشد کرده و قدرتمند به میزانی که تاثیرگذاری بر محیط دارند از محیط هم تاثیر مییپذیرند اما کسب و کارهای کوچک در واقع تابع شرایط محیطی هستند و سرنوشت ان ها به شرایط محیطی بستگی دارد.
یک مدیر کارآفرین تا زمانی که هنوز کسب و کار کوچک و نو ظهوری دارد تقریبا تمام زمان روزانه اش را مشغول معتقد کردن دیگران است.
او باید خانواده خود مانند (پدر و مادر یا همسر) را متقاعد کند که مدتی در شرایط سخت و مشقت بار زندگی کنند تا کسب و کارش رشد کند و به سوددهی برسد، باید با سرمایه گذاران مذاکره کند تا قانع شوند از لحاظ اقتصادی اورا پشتیبانی کنند یا به او وام بدهند و یا با او شریک شوند و در صورت شراکت درخواست سهم کمتری را داشته باشند، چون معمولا شخص سرمایه گذار اصلیت کار خود را به سرمایه اش میداند و یک کارآفرین صاحب ایده است، و در ضمن برای مسائل حقوقی مانند نیاز به اخذ مجوز یا همکاری با بیزنس ها و سازمان ها بزرگ نیازمندی به مارت معتقد سازی مشاهده میشود.
به طور ساده مفهوم استرس این است که برای مدیریت یک بیزنس نیاز به منابع و سرمایه هایی داریم که از منابع و سرمایه در اختیارمان بیشتر باشد، در واقع تلاش برای ایجاد و مدیریت یک بیزنس در ذات خود با استرس همخوانی دارد.
کسب و کار هایی که ناموفق هستند و یا در طول مسیر به مشکلات بزرگ برخورد می کنند اکثرا به دلیل کمبود منابع یا نیروهای انسانی نیست بلکه مدیران این کسب و کارها در طول مسیر جایی دچار خستگی بیش از حد ناشی از استرس میشوند و تسلیم میشوند.